محل تبلیغات شما
((نرفت)) سفره ی دل، پهن و عقل آمد که مهمان بشود یادش افتاد که احساسِ رفاه نیست ، نرفت! پایِ لرزانِ من آمادگی رفتن داشت یادش افتاد که دل ، پشت و پناه نیست ، نرفت! دستِ من ، دست کشید تابرود از یادم یادش افتاد که کوتاه تر از عمرِ تباه نیست ، نرفت! چشم شستم که به یک خاطره مهمان بشود یادش افتاد که پاگیرتر از نازِ نگاه نیست ، نرفت! اشکِ من ، وقت ِ سرازیر شدن از چشمم یادش افتاد که او غرقِ گناه نیست ، نرفت! غم ! همان مهمان ناخوانده که باید می رفت یادش افتاد که

قطعه ای با نام ((نرفت))

، ,نرفت ,یادش ,افتاد ,مهمان , ,افتاد که ,یادش افتاد ,، نرفت ,نیست ، ,بشود یادش

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

لحظه های بی تو